فهرست مطالب
آمار بازدیدکنندگان

داستان رد الشمس

بسم الله الرحمن الرحیم

داستان رد الشمس
جابر بن عبد الله انصاری و عبد الله بن عباس و جمعی دیگر از اصحاب رسول خدا ص نقل کرده اند که یک روز پیامبر اسلام ص امیر المومنین  ع را برای کار مهمی فرستاد.
در آن روز رسول خدا ص نماز عصر را خوانده بودند که امیر المومنین ع برگشت و جریان کار را برای پیامبر اکرم ص شرح می داد دراین هنگام وحی بر حضرت رسول ص نازل گشت و حالت غشوه دست داد. رسول خدا ص تکیه بر امیر المومنین کرد و سر بر زانوی او نهاد. مدت وحی طولانی شد و آفتاب نزدیک غروب شد. حضرت علی ع نماز عصر را به حالت ایماء و اشاره و نشسته خواند و آفتاب کاملا غروب کرد. چون رسول خدا ص از حالت غشیه وحی بیرون آمد علی ع را متغیر و ناراحت دید. فرمودند: یا علی چه رسیده تو را؟
عرض کرد خیر است یا رسول الله نماز عصر را نخوانده بودم که بر شما وحی آمد و سر مبارک شما در آغوش من بود. نخواستم که سر مبارک شما را زمین بگذارم لذا به اشارت نماز کردم بدین جهت دلم خوش نیست.
رسول خدا ص فرمود: دلتنگ مباش که من دعا میکنم تا خدای تعالی آفتاب را برای نماز تو برگرداند و تو را در وقت و با شرائط و ارکان بگذاری.
آنگاه پیامبر ص دست به دعا برداشت و عرض کرد:
بارخدایا تو می دانی که علی ع در طاعت تو و رسول تو بود. بار خدایا آفتاب را برگردان تا نمازش را بخواند.
راوی گفت: به حق آن خدایی که محمد صل الله علیه و آله را مبعوث به رسالت نمود که ما آفتاب را دیدیم که بر در و دیوار تابید و امیر المومنین علیه السلام نماز عصر را به وقت خواند چون سلام نمازش را داد آفتاب فرو نشست.

یک نظر بگذارید


Warning: Undefined variable $user_ID in /home/etrenamaz/public_html/wp-content/themes/izidreams/izidreams/comments.php on line 201