فهرست مطالب
آمار بازدیدکنندگان

دلم را دار خواهم زد!

بسم الله الرحمن الرحيم

سلام
بله!
دلم را دار خواهم زد
طبيعت داره لباس نو به تن مي كنه
منم بايد يه خونه تكوني بكنم ديگه…
پس…
بخونيد…

در اين معبد!
در اين تنها تجلي گاه نيك و بد!
در اين صحراي آتشناك صدها عابد و موبد!
در اين غوغاي بي اندازه و بي حد!
بروي پشته اي از استخوان ها جار خواهم زد!
………………………………………………………………دلم را دار خواهم زد!
………………………………………………………………دلم را دار خواهم زد.

×××××

درون من دلي از خشم بي اندازه مي باشد.
درون من دلي از زخم هاي تازه مي باشد.
درون من دلي از كفر…
……………………………………از يك كفر تاريك است.
دلي از آتش و خون و شرنگ و شورش و سوداست.
دلي از زشتي و شوريدگي و هرزه پويي هاست.

دلم مانند يك صحراست.
برويش جوي خوني خشك و باريك است.

×××××

دلم از جنس يك گرگ است!… يك گرگ پژوهنده!…
درنده… سخت پوينده…
كه مي سازد برايت پمپ آتشزا.
كه مي گيرد بدستش شاخه اي از گل… گل مريم!
و مي كوبد بفرقت زندگاني را!
به لبهايش بود لبخند… لبخند ژكوندي وار
ولي چشمش بود از كينه آكنده

×××××

دلم از جنس شيطان است.
بلي! شيطان!
……………………(همان كه اولين خصم قديم نسل انسان است.)
كه دنيا از وجودش تلخ مي گريد!
كه ايمان از وجودش سخت گريان است.

دلم را عاقبت با تيغ يا شمشير خواهم زد!
دلم را تير خواهد زد!
دلم را سير خواهد!
دلم را غرق در خون مي كنم يك روز يا يك شب.
جهاد اكبرم اين است.
نبرد نفس مي دانيد، اول جنگ آيين است!
نبرد پرشكوه تيرگي با تابش دين است.
ببين! چشم حقيقت تلخ مي گريد…!
ببين! پاي شرافت سخت مي لرزد…!
ببين! از آتش جهل بشر، قران چه مي سوزد!!!
ببين! بر روي انسان زخم زشتي هاست!
ببين! امروز هم
در بين انسانها
علي تنهاست!

×××××

ببين! فرق علي واران دنيا، بازخونين است!

اگر از من تو مي پرسي،
تمام كارها زير سر اين خصم بد كين است!
تمام سركشي ها، ظلم ها، جنگ و شقاوت ها
پليدي ها، سياهي ها
جنايت ها، خيانت ها
شرارت ها، رذالت ها
تمام حق كشي ها، فتنه ورزي ها، تباهي ها
تمامش كار اين شيطان ديرين است!
همين شيطان نفس تو
همين نفسي كه تعليمت دهد… اي حانور! برخيز!
بقادر جنگ مي باشد
محبت واژه اي چون كيميا مجعول
قيامت ياوه اي ديرين
حقيقت در شكم ـ يا زير آن…
ديگر نه چيزي بيش…
سلامت، باده پيمايي
سعادت، شهوت افروزي است…
همين نفسي كه فرمان ميدهد:
آتش بزن! ويرانه كن!
……………………….بركن!
همين نفسي كه مي گويد تو را:… آدم بكش!… آدم…
و… همرنگ جماعت باش…
اين جمع خرفت و كور
… رفيق قافله، همدست دزدان باش!… اينسان باش…
و مي داني كه معذور است يك مامور
همين نفسي كه مي خواهد بسوزد سر به سر عالم
همين نفسي كه فرمان مي دهد بر زشتي و طغيان
همين نفسي كه از بن مي كند گل هاي ايمان را
همين نفسي كه اندازد ز پا هر لحظه يك انسان
همين دل!… اين دل سوزان…
بلي…
اينگونه مي رويد ز عمق آدمي حرمان
در انسان است اين شيطان!
دلم را عاقبت با خشم……با يك خشم خواهم زد!
دلم را زخم خواهم زد
عروسي مي كنم آن روز با زيباترين ايمان
و مي كارم درون باغ روحم؟ بوته قران
كنار نعش دل، با هر رگ خود، تار خواهم زد!

دلم را دار خواهم زد
دلم
را
دار خواهم زد.

به بركت صلوات بر محمد و ال محمد
التماس دعا
يا علي

یک پاسخ به “دلم را دار خواهم زد!”

  • بشارت:

    سلام
    خیلی شعر زیبایی است من توی سایت های دیگه هم دیدم اما هیچ جا نگفته شاعرش کیست؟شما می دانید؟

یک نظر بگذارید


Warning: Undefined variable $user_ID in /home/etrenamaz/public_html/wp-content/themes/izidreams/izidreams/comments.php on line 201