فهرست مطالب
آمار بازدیدکنندگان
آرشیو مطالب در دسته بندی ‘شعر و متن زیبا درباره نماز’

شعر – نماز بی ریا

فکرم همه‌جا هست، ولی پیشِ خدا نیست            سجادۀ زَردوز که محرابِ دعا نیست

گفتند سر سجده کجا رفته حواست؟                   اندیشه سَیّالِ من ـ ای دوست ـ کجا نیست؟!

از شدّتِ اِخلاصِ من عالَم شده حیران                  تعریف نباشد، ابداً قصدِ ریا نیست!

از کمّیتِ کار که هر روز سه وعده                        از کیفیتش نیز همین بس که قضا نیست

یک‌ ذرّه فقط کُندتر از سرعتِ نور است                  هر رکعتِ من حائزِ عنوان جهانی‌ست!

این سجدۀ سهو است؟ و یا رکعتِ آخر؟               چندی‌ست که این حافظه در خدمتِ ما نیست

ای دلبرِ من! تا غمِ وام است و تورُّم                     محراب به یاد خمِ ابروی شما نیست

بی‌دغدغه یک سجدۀ راحت نتوان کرد                 تا فکر من از قسطِ عقب‌مانده جدا نیست

هر سکّه که دادند دوتا سکّه گرفتند                   گفتند که این بهرۀ بانکی‌ست، رِبا نیست!

از بس‌ که پیِ نیم‌ وَجَب نانِ حلالیم                     در سجدۀ ما رونق اگر هست، صفا نیست

بَه بَه، چه نمازی‌ست! همین است که گویند         راهِ شُعَرا دور زِ راهِ عُرَفا نیست

نماز ظهر عاشورا

 

بسم الله

نماز ظهر عاشورا

 

آفتاب گرم بر پهناي دشت 

نيزه‌هاي داغ آتش مي‌نشاند 

دشت سوزان هم به چشم آسمان 

پشته‌هاي خاك خونين مي‌فشاند 

اصطكاك سنگ و سمّ اسب ها 

صاعقه در صاعقه مي‌آفريد 

از فرود تيغ‌ها بر خودها 

رعد و برقي سخت مي‌آمد پديد 

در دو صف رزم آوران سخت سر 

نيزه بر كف، تيز تك مي‌تاختند 

گرمپو، تازان، رجز خوان، بي‌امان 

ماهرانه تير مي‌انداختند 

يك طرف توحيد و پاكي و شرف 

يك طرف شرك و پليدي و گناه 

يك طرف هفتاد و اندكي جان پاك 

يك طرف از نابكاران يك سپاه 

يك طرف خورشيد عاشورا حسين 

يك طرف سر دسته شب باوران 

يك طرف بر ذروه فرزانگي 

يك طرف در قعر پستي كافران 

نعره‌ي مستانه‌ي اردوي كفر 

در غبار كربلا پيچيده بود 

از صف ايمان ترنم‌هاي عشق 

در دل عرش خدا پيچيده بود 

گرم مي‌شد دم به دم آهنگ جنگ 

شعله‌ي پيكار بالا مي‌گرفت 

نيزه‌ها و تيرهاي جان شكاف 

در ميان سينه‌ها جا مي‌گرفت 

اندر آن هنگامه‌ي خون و نبرد 

با شتاب آمد كسي نزد امام 

گفت: هنگام نماز است اي حسين! 

شعله‌ور شد پيشوا از اين پيام 

نيزه و شمشير را يكسو نهاد 

عاشقانه بر سر سجاده شد 

زير باران و صفير تيرها 

ركعتان عشق را آماده شد 

گفت تكبيري و در آن گير و دار 

گرم نجوي با خداي خويش شد 

ما سوي اللّه را همه از ياد برد 

در نمازي فارغ از تشويش شد 

تا نماز خون بپا دارد امام 

پيش‌مرگانش به صف اندر شدند 

در مسير بارش طوفان تير 

پيش پايش لاله گون پرپر شدند 

از فراز آسمان آسيمه سر 

جبرئيل آمد در آن صحرا فرود 

در مصلّي بر مصلّي سجده كرد 

بال رأفت بر سر پاكان گشود 

چون حسين بن علي تكبير گفت 

آفرينش كرد بر او اقتدا 

چشم خيل عرشيان مبهوت ماند 

بر نماز آخر خون خدا 

از قيام كربلا گويا هدف 

با خدا راز و نيازي بوده است 

زير تيغ و تير در صحراي خون 

با وضوي خون نمازي بوده است 


سيد احمد زرهاني 

 

 

نيايش سپيده دم

 

بسم الله

 

نیایش سپیده دم

 

پيش از طلوع خورشيد 

وقتي سپيده سر زد 

وقتي پرنده‌ي شب 

از بام خانه پر زد 

بر خواستم من از خواب 

رفتم وضو گرفتم 

دست دعا گشودم 

ياري از او گرفتم 

از پشت بام مسجد 

آمد نداي توحيد 

بار دگر به دلها 

نور نشاط بخشيد 

من جانماز خود را 

آهسته باز كردم 

آنگاه با خدايم 

راز و نياز كردم 

 

بابك نيك طلب 


قرار عاشقي!!!

بسم الله الرحمن الرحيم


سلام!

خب!

اين دفعه مي خوام در مورد يه قرار با هم صحبت كنيم.

هر كدوم ما وقتي كه با يه شخص مهمي قرار ملاقات داريم، از دو ساعت قبلش حاضر مي شيم، خودمون رو مرتب مي كنيم، تمرين مي كنيم كه چي مي خوايم بگيم، و حتي نيم ساعت زود تر از وقت قرار هم در محل تعيين شده حاضر مي شيم تا راس ساعت مقرر خدمت برسيم.

خوب كه تو زندگيمون رو بگرديم و نگاه كنيم مي بينيم هر روز سر يه ساعت مشخصي با يه شخصيت مهمي، كه خيلي مهمه قرار داريم.

كسي كه به من و تو عزت داده.

كسي كه به من و تو سلامتي داده.

كسي كه به من و تو شعور داده.

كسي كه به من و تو خيلي چيزا داده.

ما هر وقت هر كي محبتي در حقمون بكنه تا عمر داريم يادمون مي مونه و از هر فرصتي استفاده مي كنيم تا جبران كنيم.

حالا يكي كه تو زندگي اين همه به ما محبت كرده دور از انصافه كه جواب محبتش رو نديم.

اون شخص توي يك شبانه روز كه 24 ساعته فقط و فقط به 17 دقيقه راضيه.

يك ساعت عاشقي مشخص كرده كه تو اون ساعت منتظر من و توست.

اره اون شخص خداي من و توست.

شماها كه سر وقت به قرار عاشقانتون مي رسيد، خوش بحالتون. خيلي قدر بدونيد.

اما يكي مثل من كه وقت نماز ميشه هزار تا كار يادش مياد…

خيلي بي انصافيه! نه؟!

خدايي كه قران خوندن و باهاش حرف زدن رو به خودم واگزار كرده كه هر چه قدر خواستي و هر وقت خواستي…

يعني روزي يه خط قران خوندن هم در توان من نيست؟!

يه خط معني قران رو بخونم…

واي! چقدر برام سخت مياد…

تو تفسير سوره اسراء چند تا ايه ديدم پشت سر هم در مورد والدين…

به قدري ريز و دقيق به نكات اشاره كرده بود كه انگار يه روانشناس خيلي متبحر داره حرف مي زنه و طريقه برخورد با والدين رو تدريس مي كنه.

واقعا لذت بردم…

هر چي به سرمون مياد به خاطر اينه كه از نماز و قران دور شديم.

شما رو نمي دونم اما من…

من خداي خيلي خوبي دارم. خيلي خيلي خيلي بينهايت خوب

اما…

در برابرش نه تنها بدم بلكه هيچ وقت هم سعي نكردم خوب باشم. خيلي هنر كنم يه كار مثبتي هم كه مي كنم اينقدر بزرگش مي كنم كه بي مزه ميشه.

در مورد نماز و قرار عاشقي مي گفتم:

اره! اينا رو گفتم براي اينكه بگم: هر جا ميريم از قبل قرار حاضريم.

از يه ساعت قبل هم راه ميفتيم كه حداقل سر وقت به قرار برسيم.

اما به نماز كه مي رسه…

مي زاريم الله اكبر اذون رو كه گفتن تازه استين بالا مي زنيم بريم وضو بگيريم.

در صورت اينكه من فكر مي كنم انصاف اين باشه الله اكبر اذون رو كه گفتن ما هم الله اكبر نمار رو بگيم.

سر ساعت مقرر سر قرار حاضر بشيم.

دير نكنيم.

در اتاق پزشك قهار رو سر وقت بزنيم.

امام صادق عليه السلام در واپسين لحظات عمر خود از اطرافيان مي خواهند تا همه اقوام و خويشان را دعوت كنند.

بعد از اينكه همه خويشان جمع شدند امام صادق عليه السلام مي فرمايند:

شفاعت ما به كسي كه نماز را سبك بشمارد نمي رسد.

مي دونيد سبك شمردن نماز چطوريه؟

با هر لباسي نماز خوندن.

با عجله نماز خوندن

دير نماز خوندن.

غلط نماز خوندن

در مكان آلوده نماز خوندن.

ما براي يه بشر مثل خودمون چقدر احترام قائليم. اگه خونمون بياد بهترين ظروفمون رو بيرون مياريم. براي مهمونمون اتاق پذيرايي جدا داريم …

اگر سراغش بريم بهترين لباس رو مي پوشيم. بهترين عطر و ادكلن رو مي زنيم و خلاصه بهترين ها رو جمع مي كنيم.

اما براي افراد عادي هيچ وقت اين كارا رو نمي كنيم.

براي نماز هم اين كارا رو نمي كنيم.

با همون لباسي كه تا دو دقيقه پيش تو آشپزخونه بوديم و با همون چادري كه دم دست گذاشتيم هر جايي ميريم تندي رو سرمون ميندازيم يه مهر هم از يه جايي گير مياريم مي ايستيم به نماز.

در صورتيكه وقتي نگاه به ساعت مي كنيم و مي بينيم تا چند دقيقه ديگه همسرمون از راه مي رسه حداقل يه شونه به موهامون مي زنيم، يه لباس تميز، با يه عطر خوشبو.

اين حداقل كاريه كه مي كنيم.

براي همسرمون، براي دوستمون، براي محارممون همه اين كارا رو انجام دادن نه تنها خوبه بلكه حسنه هم داره. اما…

اما چرا براي خدامون اين كارا رو نمي كنيم.

اقايون بي زحمت دور بر ندارن…

تك و توك تا حالا مردي رو ديدم كه وقت نماز تر تميز باشه.

با يه زيرپوش و يه شلوار جافي و تازه بعضياشون هم جانماز رو مي تكونن مهر توشو بر مي دارن. اين مورد رو توي اقايون بيشتر ديدم.

هر روز صبح از خونه كه ميريم حتما جلو ايينه مي ريم تا ببينيم گوشه مقنعه مون كج نباشه يا يقه مون مرتب باشه. تازه اونايي هم كه موي سرشون هم يه برنامه و تداركات خاصي داره بماند كه نهايت دقت رو مبذول مي كنن تا يه شاخه از جنوب شرقي به شمال غربي نره. اون وقت وقتي خدا ميگه مسح سر رو اينجوري بكشيد، اينجوري وضو بگيريد، اينجوري نماز بخونيد، مي گيم: يعني اينقدر خدا سخت گيره؟!!!

خيلي خداي خوبي داريم.

اگه يه دوستمون يه بار خلف وعده كنه…

چقدر از دستش ناراحت ميشيم و به دل مي گيريم.

اما…

اما خدا چي مي گه:

صد بار اگر توبه شكستي باز آي

و به بركت صلوات بر محمد و ال محمد

التماس دعا

يا علي



نور دین

بسم الله الرحمن الرحیم

نور دین





دوش گفتم  ای نماز ای نـور دین *** ای ستون دین اسـلام مبین 

از چه فرمودســت خـــلاق ودود*** رحــمت حق از تــو می آید فرود

از تو شیطان ترسناک وهایل است*** بی تو اصل هر عبادت باطل است

با تو من در  انجــمن  ما می شود*** پشـت شیطان زین نمط تا می شود

از چه در هــنگامه یـوم الحساب***از تو می گردد  سر آغاز حــساب 

گفت :نور چشم احمد(ص)بـــوده ام *** انبیا را آخــرین  فـرمــوده ام 

مرز بیـن کفــر و دین را حایلم ***معــنی خـیر العمل را  شاملم   

گفـت پیغمبر؛  منم معراج ناس*** راه شـکر و راه تـسلیم وسپاس

حامل توحــیدم و ام الکـتاب***بهر جــنت این منم مفتاح باب

بر مـساجد زیــنت ایمان مــنم***راه ناخــشنودی شیـطان منم 

در قــــیامت من بهای جنتم***بهترین حبـــل المتین وحدتم

        ذکر من ذکر خــدای واحد است***آنکه ستارالعیوب وشـاهد است

راه غیر از من ره اهریمن است***هرکه بر من دل سپارد ایمن است  

محمد رضی واشقانی

مناجات سحر

بسم الله الرحمن الرحیم


مناجات سحر
 
صلا زدند كه برگ صبوح ساز كنيد
به ساز مرغ سحر ترك خواب ناز كنيد
مي‌خمار شكن مي‌دهند كز سرها
خمار چون شكن زلف يار باز كنيد
سرود بدرقه‌ي كاروان شب خوانيد
در اي قافله‌ي صبح پيشواز كنيد
به ساز زهره، سماوات مي‌دهد پيغام
كه گوش دل به مناجات اهل راز كنيد
وضو به چشمه‌ي صهباي صبحدم سازيد
به سوي قبله‌ي ميخوارگان نماز كنيد
چو بلبلان بهاري به اهتزاز نسيم
هواي شور و نوايي به سوز و ساز كنيد
يگانه راز و نياز قبول اهل دل است
دو گانه‌اي كه به درگاه بي‌نياز كنيد
سر نياز فرود آوريد و نذر قبول
به زير قبه‌ي اين بارگاه ناز كنيد
نگين خاتم جم در نماز مي‌بخشند
نظر به حلقه‌ي رندان پاكباز كنيد
يگانه راز عروج مقام قرب اينست
كه از گروه عزازيل احتزاز كنيد
به زلف يار اگر دست يافت آه سحر
بسا كه پرچم عزت به اهتزاز كنيد
يكي است نغمه اگر زخمه‌ها به زير و بم است
به پرده‌هاي حقيقت رهِ مجاز كنيد
اگر به ساز دل شهريار گوش دهيد
جهان پر از طرب و شور و شاهناز كنيد
 
سيد محمد حسين شهريار


برخیز

  برخيز    

برخيز كه روز نو رسيده 

  رنگ شب از آسمان پريده  

برخيز و ببين كه قدرت حق 

  گل‌هاي قشنگ آفريده  

از بوسه باد صبحگاهي  

پيراهن غنچه‌ها دريده  

بر مخمل سبزه شبنم نور  

از ديده‌ي آسمان چكيده  

برخيز و ببين چگونه بلبل 

  از لانه خويش پر كشيده 

  از شوق، خروس پر حنايي 

  سر كرده سرود نا شنيده 

  ديگر نبود زمان خفتن  

برخيز ز خواب نور ديده  

برخيز و بخوان نماز واجب  

تا دل شودت چنان سپيده    

  احد ده بزرگي     

نماز ظهر عاشورا


نماز ظهر عاشورا
 
آفتاب گرم بر پهناي دشت
نيزه‌هاي داغ آتش مي‌نشاند
دشت سوزان هم به چشم آسمان
پشته‌هاي خاك خونين مي‌فشاند
اصطكاك سنگ و سمّ اسب ها
صاعقه در صاعقه مي‌آفريد
از فرود تيغ‌ها بر خودها
رعد و برقي سخت مي‌آمد پديد
در دو صف رزم آوران سخت سر
نيزه بر كف، تيز تك مي‌تاختند
گرمپو، تازان، رجز خوان، بي‌امان
ماهرانه تير مي‌انداختند
يك طرف توحيد و پاكي و شرف
يك طرف شرك و پليدي و گناه
يك طرف هفتاد و اندكي جان پاك
يك طرف از نابكاران يك سپاه
يك طرف خورشيد عاشورا حسين
يك طرف سر دسته شب باوران
يك طرف بر ذروه فرزانگي
يك طرف در قعر پستي كافران
نعره‌ي مستانه‌ي اردوي كفر
در غبار كربلا پيچيده بود
از صف ايمان ترنم‌هاي عشق
در دل عرش خدا پيچيده بود
گرم مي‌شد دم به دم آهنگ جنگ
شعله‌ي پيكار بالا مي‌گرفت
نيزه‌ها و تيرهاي جان شكاف
در ميان سينه‌ها جا مي‌گرفت
اندر آن هنگامه‌ي خون و نبرد
با شتاب آمد كسي نزد امام
گفت: هنگام نماز است اي حسين!
شعله‌ور شد پيشوا از اين پيام
نيزه و شمشير را يكسو نهاد
عاشقانه بر سر سجاده شد
زير باران و صفير تيرها
ركعتان عشق را آماده شد
گفت تكبيري و در آن گير و دار
گرم نجوي با خداي خويش شد
ما سوي اللّه را همه از ياد برد
در نمازي فارغ از تشويش شد
تا نماز خون بپا دارد امام
پيش‌مرگانش به صف اندر شدند
در مسير بارش طوفان تير
پيش پايش لاله گون پرپر شدند
از فراز آسمان آسيمه سر
جبرئيل آمد در آن صحرا فرود
در مصلّي بر مصلّي سجده كرد
بال رأفت بر سر پاكان گشود
چون حسين بن علي تكبير گفت
آفرينش كرد بر او اقتدا
چشم خيل عرشيان مبهوت ماند
بر نماز آخر خون خدا
از قيام كربلا گويا هدف
با خدا راز و نيازي بوده است
زير تيغ و تير در صحراي خون
با وضوي خون نمازي بوده است

سيد احمد زرهاني

یک نماز بهتر از هزار حج

بسم الله الرحمن الرحیم

قابل درگاه حی بی نیاز*****هیچ طاعت نیست بهتر از نماز

این عبادت مایه قرب خداست*****مونس شب های تار انبیاست

این عبادت مایه غفران ماست*****ناجی و کفاره عصیان ماست

گر تعجب می کنی از این بیان*****پس برو تنهی عن الفحشا بخوان

این عبادت چون عمود دین توست*****شرط ملت مذهب و آیین توست

متقین را زین و منهاج آمده*****مومنین را عین معراج آمده

چون شدی آماده غسل و وضو*****از معاصی دست و دل اول بشو

خویش را خالی تو از تزویر کن*****پس بلند آوازه تکبیر کن

از خدایان مجازی عذر خواه*****بعد از سر ده ندای لا اله

لفظ الا با دل آگاه گو*****پس محمد ص رسول الله گو

خویشتن را مومن و موقن ببین*****پس علی ع را گو امیر المومنین

دل تهی کن از همه کفر و دغل*****پس بگو حی علی خیر العمل

چشم بردار از تمام ممکنات*****بعد از آن بر گو که قد قام الصلوه

پشت سر انداز خاص و عام را*****پس بگو تکبیره الاحرام را

چون ستادی در حضور کردگار*****باش قائم با سکون و با وقار

فهم کن تا با که می گویی سخن*****با خدا یا با خیال خویشتن

در نمازی یا که دعوا می کنی*****یا جوال و مال پیدا می کنی

در رکوعی یا به فکر نان و آب*****یا معلق می زنی با صد شتاب

در سجودی یا مگر همچو کلاغ*****می زنی بر خاک منقار و دماغ

یک دقیقه، هشت رکعت خوانده ای*****زین ریاضت همچو خر وامانده ای

نصف عمرت از ریاضت کاسته*****این نماز از تو خدا کی خواسته

شرم کن از این نماز ای بی ادب*****هان مکش بیهوده این رنج و تعب

گر نماز خویش خواندی با حضور*****هست مقبول خداوند غفور

بی حضور قلب اگر خواندی نماز

حق بود از این نمازت بی نیاز

با سلام خوش فصل


بسم الله الرحمن الرحیم

با سلام خوش فصل

با سلام خوش فصل
سه اقاقی یا
چار اقاقی
شاید
با کمی فاصله از هم نزدیک پل چوبیست
پل چوبی نزدیک قنات
و قنات
اندکی بالاتر از چشمه لیژان قدیم
***
اول صبح بهار
ماه اول
یا نیمه دوم
انگار…
بی خیال
آرام آرام
قدم بر می داری
ناگهان می بینی
در هاله ای از عطر شناور هستی
با سلام خوش فصل
روزت امروز
معطر شده است
مثل اینست که از دست نسیم
صبح را
عطر اقاقیها را
هدیه می گیری
می نوشی
می نوشی
می نوشی…
و دلت یاد خدا می افتد
روز از آغاز
مطهر شده است.
***
ای دل! ای … همسفر تنهایی
وقت کاریست که از دست تو بر می آید
تا، کسی نیست
بیا
سجده شکری بکنیم.

محمد جواد محبت