سامی یوسف از ماجرای نمازخوان شدن خود میگوید
بسم الله
خبرگزاری فارس: «سامی یوسف» خواننده مسلمان اهل انگلستان از روزهای جهالت، سردرگمی و در نهایت ایمان قلبیاش به دین اسلام و نقش موثر خانواده «شیخ راشد الغنوشی» رهبر مسلمان تونس در این مسیر میگوید.
به گزارش خبرگزاری فارس، سامی یوسف ۳۱ ساله تیر ۱۳۵۹ در تهران متولد شد، او تهیهکننده، آهنگساز، ترانهسرا و خواننده مسلمانی است که از سه سالگی در انگلستان زندگی میکند و همواره در ترانههایش به مضامین اسلامی پرداخته است،مجله تایم او را «بزرگترین ستارهٔ راک جهان اسلام» و مجله گاردین از او به عنوان «ستاره راک مقدس» یاد کرده است.
«سامی» که طی سالهای اخیر چند ترانه نیز به زبان فارسی خوانده است در مصاحبه با مجله انگلیسی زبان «اِمل» میگوید: اصالت من آذری است و اگرچه آذریام خیلی خوب نیست، هنوز در خانه به این زبان صحبت میکنم، البته من به زبانهای انگلیسی و فارسی هم صحبت میکنم و تلاشم بر این است که زبان عربی را نیز به خوبی یاد بگیرم و یک سال آینده را نیز برای مطالعات اسلامی در مصر خواهم گذراند.
«سامی» که جوانترین فرد خانواده است، هماکنون با پدر، مادر خواهر و برادرش زندگی میکند و زندگی روزانهاش به دو بخش کار و مطالعه تقسیم شده است، او که همواره در کارهایش سعی کرده به تبلیغ دین اسلام و زیبایهایش بپردازد، درباره رسیدن به درک واقعی از اسلام میگوید: رسیدن من به چنین درکی سالها به طول انجامید، زمانی که خیلی جوان بودم درک من از اسلام به تبلیغات منفی محدود میشد که توسط رسانههای غربی منتشر میشد ولی از همان دوران کمکم سوالات زیادی در ذهنم به وجود میآمد که دیگر مسلمانان قادر به پاسخگویی نبودند و من بزرگ میشدم در حالی که به شدت از اینکه واجباتم را به جا نمیآوردم عذاب وجدان داشتم.
وی اینگونه ادامه میدهد: سرانجام زمانی که ۱۵ سال بیشتر نداشتم، خانواده «شیخ راشد الغنوشی» (یکی از رهبران اسلامی تونس) با ما همسایه شدند و پسرش نیز با من هممدرسهای شد. از آن به بعد من و او صبح با هم به مدرسه میرفتیم و بعدازظهرها نیز در خانه ما به بحث و گفتوگو درباره مذهب، سیاست و تاریخ میپرداختیم.
این خواننده محبوب اسلامی ادامه میدهد: من دوران حساسی را پشت سر گذاشتم، چند روز نماز میخواندم و دوباره چند روزی دیگر نمیخواندم و خانواده غنوشی در عین آنکه خیلی روی این مسائل حساس بودند هیچگاه مرا به انجام کاری اجبار نمیکردند، خلاصه این دوران تا دهه پیش ادامه داشت تا آنکه من خواندن نماز آن هم ۵ نوبت در روز را به صورت مستمر شروع کردم و پس از مدتی دیدم که چقدر نسبت به این مسئله احساس خوبی دارم و پس از آن در سال ۲۰۰۲ در دورههای تجدید ـ که توسط موسسه تحقیقی اسلامی دوحه برگزار شد ـ شرکت کردم و این دوره باعث شد تا با استحکام بیشتری به دین اسلام روز بیاورم، من در این دوره یاد گرفتم که انسان به دنبال دانش نمیرود که فقط برای خودش سودمند باشد بلکه باید برای کمک به خود و دیگران در جستوجوی دانش باشیم.
«سامی یوسف» میافزاید: شرکت در این دوره مثل این بود که دارم یک رویای شیرین میبینم، برای یک ماه میان کسانی زندگی کردم که پیش از این هیچگاه آنها را ندیده بودم و روح عشق و برادری آنچنان ما را به هم پیوند داده بود که من تاکنون چنین چیزی را میان اعضای هیچ خانوادهای ندیده بودم، کمی بعد با موسسه انتشاراتی «نشید» آشنا شدم و همکاریام را شروع کردم. نشید موسسهای است که دو هدف را دنبال میکند: اول؛ گسترش پیام اسلام، و دوم؛ تشویق جوانان به آنکه به دین و ایمانشان افتخار کنند.
وی در پایان این مصاحبه گفت: اسلام انسان بر آن میدارد تا در همه زمینهها بهترین باشند و ما با بهره گرفتن از مضامین اسلامی باید تلاش کنیم در تمام عرصههای زندگی به عنوان انسانی مسلمان بهترین باشیم.
برسان سلام ما را!
"به کجا چنین شتابان،"
گون از نسیم پرسید.
" دل من گرفته زین جا ،
هوس سفر نداری ،
ز غبار این بیابان ؟ "
"همه آرزویم اما،
چه کنم که بسته پایم"
"به کجا چنین شتابان؟ "
"به هر آن کجا که باشد،
به جز این سرا ، سرایم ."
"سفرت به خیر اما ،
تو و دوستی خدا را
چو از این کویر وحشت ،
به سلامتی گذشتی ،
به شکوفه ها به باران ،
برسان سلام ما را."
هی ی ی ی ی ی ی ی ی ی!!!!!!!
بسم الله
دلم خیلی گرفته، تو نت گشت و گذار می کردم که به این متن رسیدم.
خیلی زیبا بود.
هی ی ی ی ی ی ی ی ی ی ی
درياي شورانگيز و ياران بيقرارند
دريادلان دل را به دريا ميسپارند
دريا را بايد با اقيانوسها و درياها آميخت، و شاخههاي تُو در تُوي پيچكها را در كنار نيلوفر و مهتاب تنها گذاشت و خاشاك را روي شانههاي بادهاي خودسر بحال خويشتن رها ساخت؛ تا بسوي اميال نفساني خود تمام شورهزارهاي نفس سركش را طي كند و اگر باد خسران، خسي را به دامن دريا افكند، امواج كوبنده بر تهيدستياش تازيانه خواهند زد و بيارادگياش را با دهان كفآلود معلق ميسازند و از درّ و مرجانها كه در قلب دريا نهفته است بينصيب ميگرداند، زيرا خصلت دريا كه با شرافت عنصر آب عجين شده، برتر از عناصر باد، خاك و آتش است.
از منزلت آب همين كافي است كه مهرية بانوي اسلام فاطمه زهرا(س) است. و كوثر قطرة اشكي است از اقيانوس رنجهاي انسانهاي دريادل و موحدي كه تا پاي جان بر سرِ ايمان خود اصرار ورزيدند؛ و اين اشك از چشم زمين جاري است تا دردهاي نهفته در دل خاك را بازگو كند و تاريخ را قطره قطره ورق زند.
آب برتر از عنصر باد است كه بر ارابة توفندة باد، آرزوهاي ابري خود را تا كويرهاي دور دست، و تا بالاي آسمان چشم كودكان يتيم پراكنده ميكند تا غبار تشنگي را از رخسارة لالهاي بشويد كه: تنديس قلب شهيد است. و قطرات خون هر دريادلي، بذر شهادتي است كه به نيّت تربت پاكِ كربلا در غبار ديدگان ما افشانده شده و بصيرتِ خاكريزهاي بين حق و باطل لالهها را لمس كردهاند.
شهيدان را ندانم گفت چونند
شهيدان فاتحان آزمونند
به بلبل لالهاي در باغ ميگفت
شهيدان رُستههاي بذر خونند
و از تأثير آب است كه: آنچه از خاك روييده ميشود؛ دامان خيالانگيز زمين را سبز و سپيد و سرخ مينماياند و شفق نيز آينة كردار دريا دلاني است كه خورشيد آن را در مقابل دريا گرفته است.
و شانههاي عنصر خاك، جاي آرامش و طوفان درياست، و دستِ ازلي نخست آب را جاري ساخت و با قلابِ عشق دلهاي مشتاق را چون ماهي از آب حياتِ خود صيد كرد، و دوباره دريا را در دلهاي عاشقانش قرار داد كه ديگر بار دريادلان، دل را به درياي وجودش بسپارند، و از عرق جبينِ درياوشان، بارانِ رحمت را آفريد تا مرهم لبهاي آتشين لالهها باشد.
عنصرِ آتش كه گاه از غيرتِ مردانِ خدا شعلهور ميشود و گاه از خشم و طغيان نفرينشدگان سر بر آسمانِ خودخواهيها ميسايد، تا دامانِ مظلوميت را آتش زند؛ يا با آبِ ديدگان مظلومان فرو مينشيند يا با عرق جبين دريادلان مهار ميگردد، و به راستي كه: «كل شيء ماء».
خداوندا! آرزوهاي ما را آسماني و دلهاي ما را دريايي كن. و از تخته پارههاي پيكر عصيانزدة ما زورق پاكي و صداقت بساز تا با بادبان عشق و اميد بسوي تو رهسپار شويم زيرا آرامترين ساحل، ساحلِ نجات و رحمانيّت توست كه امواج خروشان بر آن نماز گزاردهاند.
طبيعتِ مخلوق تو زيباترين دروازة ورود به شهر شناختِ تو ميباشد و آنچه در كائنات است تسبيح گوي تو و هيچ دلي جز با ذكر تو آرام نميگيرد.
پس دلهاي ما را به معرفت و كمال خود نزديك فرما تا لطافتِ قطراتِ بارانِ رحمت تو را بر روي گونههاي كودك ادراك خود حس كنيم؛ آنچنان كه گلهاي بارانزدة صبح يك روز بهاري احساس ميكنند؛ و سبدهاي قلب ما را از رايحة سيبهاي مهربانيت لبريز كن، و جوانههاي انديشة ما را در باغ عرفان خود بارور ساز، تا نسيم عشق و دوستي مشام آئينههاي معرفت ما را معطر سازد، و گوشِ جانِ ما را با نغمههاي ملكوتي سينه سرخان مهاجر آشنايي ده، تا حرمت لالهها را در دل بپرورانيم و پونههاي عشق را از چشمهسار دلهايمان آبياري كنيم؛ و در دشتِ احمرِ لالههايت شايد يكي از هزاران، هزار نغمههاي عاشقانه اين باشد كه:
در گيرودار هستي دلدادهاي اسيرم
من جاودانه هستم حتي اگر بميرم
اينجا رگِ حواسم با عشق آشنا شد
چندين قدم كه رفتم دنيا ز من جدا شد
رفتم به شهر رؤيا در عمق آسمانها
مشتي ستاره چيدم از باغ كهكشانها
با زخم خيس پايم از جادهها گذشتم
رفتم غريب و تنها دنبال سرنوشتم
با قلب عاشق خود رفتم به قلب دريا
همپاي جان نثاران تا عمق عاشقيها
در پاي رهبر خود مردانه جان سپردند
دريادلان عاشق در باغ دل نمردند
مشتي دگر كه تنها، سرگشته ميدويدند
از ساية شهادت پيوسته ميرميدند
اما گل شقايق همرنگ زندگاني است
اين رنگ سرخ عاشق پيوسته جاوداني است
دريا كه شبنمي هست در چشم تكسواران
باكي ز عالمي نيست در دشت بيقراران
خداوندا: تو را شكر ميگوييم كه خالق بيقراريها و شگفتيهاي هستي تويي و تو را ميستاييم كه ابرهاي رحمت را در آستين آسمان قرار دادي تا در درگاهِ تدبير تو قطرات باران را به عدالت تقسيم كند، و سيبهاي مهرباني را دستاويز شاخههاي پرطراوت ساختي تا نگاه كودكانة انسانها، ذهن جستجوگر خود را به بازي بگيرند، و گلها را نميگويم كه حائلِ بين نسيم و خويشتن قراردادي تا آينهاي از معرفت تو در برابر مشامِ عشق و دوستي باشند؛ و چه زيبا ترنّم را بر فرازِ حنجرههاي سينهسرخانِ مهاجر آشيان دادي تا غريزههاي دلبستگيات را از ناي ارادة تو جاري سازند، و اصوات دلانگيز را با رايحة پونههاي چشمهساران پيوند زنند.
پس به پاسِ اين همه نعماتِ خود، دلهاي ما را دريايي كن تا در گير و دارِ امواج خروشانِ عصيانزدگانِ قدرت و مكنت، انسانهاي تكيه كرده بر تكه پارههاي اميد و آرزو را به ساحل نجاتِ ايمان برسانيم، و دور از هياهوي خاشاكِ سرگردان، ابرهاي رحمت خود را كه از اقيانوسِ عشق و كرامت تو برخاسته است به آبياري لالههايت هدايت كن كه با صداي بوسة باران، بوي تربت كربلا در فضا پراكنده شود و آتش طغيانِ سركشان را با عرق جبين سلحشوران اسلام خاموش ساز؛ و چه زيبا خواهد بود وقتي كه آسمانِ دلهاي عاشقانت صاف و آفتابي جلوهگر شود.
شايد آن روز صبحِ شكفتنِ تمام لالهها در بهار باشد.
کسب رتبه پنجم عطر نماز در مسابقه ملی وبلاگ نماز
بسم الله
به شکرانه حق و تحت الطاف الهی سایت عطر نماز در مسابقه ملی وبلاگ نماز رتبه پنجم را به دست آورد.
لینک برگزیدگان مسابقه ملی نماز
از خدا خواهیم توفیق عمل
التماس دعا
غم به خود راه مده می آیم!
يا لطيف!
غم بخود راه مده
مي آيم!!
اگر ايام به تو ظلم روا داشت،
خانه مهر تو را رنگ عزا زد،
و ترا دشمن كين سيلي نا حق ز جفا زد
غم به خود راه مده
مي آيم!!
تا كنم شاد دل زار تو را،
و دل هر مومن
مادر! اي فاطمه جان!
مرغ شادي اگر از گوشه بام تو پريد
در شبستان دلت غم جا كرد
ز عدو طعنه و دشنام رسيد
پير از غصه ايام شدي
كمرت از ستم دشمن خم
اشك از چشم تو چون چشمه بي تاب روان
ناله سوزانت
آنقدر بود رسا تا كه افق پيمايد
غم بخود راه مده
مي آيم!!
سرو والاي من اي فاطمه جان!
اي همه هستي من!
اي ز تو عالم امكان روشن!
و ز تو اي نسل امامان پيدا!
غم بخود راه مده
مي آيم!!
سر ويرانه غمهاي تو اي مادر من
كاخي از مهر و وفا خواهم ساخت
به همه بحرانها
تو بدان صلح و صفا خواهي داد
و به اميد خدا
و به فرموده او
دان، توانايي آن را دارم
تا به غمهاي تو، پايان بخشم
و غم هر مومن
مادر اي فاطمه جان!
خوب مي داني مي دانم جان
كه جهان ظلماني ست
ظلم و بيداد ز حد گشت فزون
غم قرآن
و هم غربت دين كشت مرا
كاش مي آمدي و مي ديدي
دل پر خون مرا
آه پي در پي جانسوز مرا
غم بخود راه مده
چونكه تو مي داني
به همين زودي ها
بهر فرمان خدا
مي آيم!!!
محمد دشتي
اللهم عجل لوليك الفرج
***************
اللهم صل علي محمد و آل محمد
و عجل فرجهم
و سهل مخرجهم
و العن اعدائهم اجمعين
زن طلا باشد اگر در آن عيار زينب است
يا عزيز ذو العز و الاقتدار
در جريان كربلا دو تابلوي زيباي نماز به تصوير كشيده مي شود:
تابلوي اول در ظهر عاشورا با به نماز ايستادن حسين بن علی (ع) در ميدان كارزار به تصوير كشيده مي شود.
كه چگونگي خواندن نماز و سپر بلا قرار گرفتن ياران خود حكايتيست.
اما تابلوي دوم:
و تابلوي دوم نماز اينچنين به تصوير كشيده مي شود:
بعد از آنكه خاندان آل اطهار صل الله عليه و اله را به عنوان اسير وارد شام كردند شاميان از سر مهمان نوازي دردانه هاي رسول اكرم صل الله عليه و اله را در خرابه شام جايگزين كردند.
روز به پايان رسيد و شب گيسوان سياه خود را بر شهر پريشان كرد.
حضرت سكينه سلام الله عليها تعريف مي كنند:
ميانه هاي شب بود. و خرابه در آرامشي غمبار فرو رفته بود كه چيزي در گوشه خرابه نظرم را به خود جلب كرد. انگار كه موجودي در حال تكان خوردن بود.
برخواستم و به سويش رفتم. ديدم عمه ام زينب سلام الله عليها است. نماز مي خواند اما…
عمه ام امروز داغ 2 پسر، 6 برادر و چند تن از نزديكان را ديده است. پشت عمه خميده و زانوانش سست گشته…
عمه در ميان شب نماز نشسته مي خواند.
و تابلوي دوم نماز در خرابه شام به تصوير كشيده مي شود
و به راستي مگر در نماز چه نهفته است؟
اكنون به مناسبت ميلاد زينب كبري سلام الله عليها به گوشه اي از زندگي اين بانوي بزرگوار، پيام آور عطر آگين نماز توجه كنيد:
نقل است كه:
وقتي رسول خدا صل الله و عليه و اله و سلم در سفر بودند حضرت زينب سلام عليها پا به عرصه وجود گذاشت.
مادرش فاطمه سلام الله عليها از شوهر خود علي عليه السلام پرسيد:
-: چه نامي را بر فرزند خود بگذاريم؟
امام شيعيان فرمودند:
-: بايد منتظر بمانيم تا رسول خدا صل الله و عليه و آله از سفر برگردند و ايشان نامي بر نوزاد نهند.
پيامبر اكرم صل الله و عليه و اله پس از مراجعت از سفر، در جريان تولد نوزاد قرار گرفتند، فرمودند: منتظر وحي هستم.
در آن حال جبرئيل نازل شد و عرض كرد:
خدايت سلام فرستاد. نام اين دختر را زينب بگذار. زيرا اين نام در لوح محفوظ نوشته شده است.
رسول خدا آنگاه زينب را طلب كرد و او را بوسيد. حضرت امام حسين عليه السلام بر پيامبر صل الله و عليه و اله وارد شد و گفت:
-: خداوند خواهري به من عطا فرموده است.
رسول خدا چون حسين عليه السلام را ديد اشك به چشمانش امد و حسين عليه السلام با تعجب علت گريه رسول خدا را پرسيدو رسول اكرم صل الله عليه و اله فرمود:
هنگامي كه جبرئيل فرمان خدا را به من رساند او را گريان ديدم، وقتي علت گريه اش را پرسيدم عرض كرد:
همانا اين دختر از اغاز تا پايان روزگار ناپايدار، بي رنج و عنا و دردو بلا نخواهد زيست. گاه به درد و مصيبت تو مبتلا و گاهي در مصيبت پدر و گاهي به درد و فراق برادرش حسن مجتبي دچار خواهد بود و افزون بر همه به مصايب كربلا و نوائب دشت نينوا گرفتار مي شود چنانكه موهايش سپيد و قدش خميده خواهد شد.
و چه زيباست كه استقامت، صبر، جسارت، وقار، عظمت و … را همه ما اعم از دختر و پسر، زن و مرد سر لوحه زندگي خود قرار دهيم.
و با ز مي گويم:
زن طلا باشد اگر در آن عيار زينب است.
در پايان از همه بزرگواراني كه بنده را شرمنده لطف و محبت خود نموده اند كمال تشكر و سپاسگذاري را دارم.
اميدوارم كه دعاي خير شما عزيزان پشتوانه من در ادامه دادن و بهبودي هر چه بهتر وب لاگ عطر نماز باشد.
دعايي مي كنم شما امين گوي ان باشيد.
يا ربنا!
اغفر لنا
و الرحمنا
و عافنا
واعف عنا في الدنيا و الاخره
انك علي كل شي ء قدير
برحمتك يا ارحم الراحمين
و به بركت صلوات بر محمد و آل محمد
چای با طعم خدا
چای با طعم خدا
این سماور جوش است
پس چرا می گفتی
دیگر این خاموش است؟
باز لبخند بزن
قوری قلبت را
زودتر بند بزن
توی آن
مهربانی دم کن
بعد بگذار که آرام آرام
چای تو دم بکشد
شعله اش را کم کن
دست هایت:
سینی نقره نور
اشک هایم
استکان های بلور
کاش
استکان هایم را
توی سینی خودت می چیدی
کاشکی اشک مرا می دیدی
خنده هایت قند است
چای هم آماده است
چای با طعم خدا
بوی آن پیچیده
از دلت نا همه جا
پاشو مهمان عزیز
توی فنجان دلم
چایی داغ بریز
عرفان نظر آهاری
صورت اعمال ماست،هر چه به ما مي رسد.
اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم
و علي الانبياء و المرسلين
سلام!
راستش
بعدالظهري پشت دستگاه نشسته بودم و داشتم پنج صورت دوم شك هاي صحيح نماز رو تايپ مي كردم. خيلي دلم گرفته بود و احساس مي كردم قلبم داره پاره ميشه يك دفعه صداي مادرم به گوشم خورد كه داشتند يك مصرع رو با خودشون زمزمه مي كردند.
صورت اعمال ماست هر چه به ما مي رسد.
قبول داريد؟
صورت اعمال ماست، هر چه به ما مي رسد؟
التماس دعا
يا علي
سفر نامه يزد + غم نامه اي ديگر
بسم الله الرحمن الرحيم
سلام! اميدوارم كه سالي پر بركت و سرشار از موفقيت را آغاز كرده باشيد و همچنين با اين ارزو و اميد كه سال 84 سال ظهور مقتدايمان باشد… شروع مي كنم.
خب!
اگر ميل يا پي امي بي جواب مونده، شرمنده.
20 روزي رو تهران نبودم و حدود يك ماهي هم از نعمت اينترنت محروم بودم. (چه سلب توفيقي)
خلاصه بعد از اينكه واقعا در حال خفه شدن از نرسيدن اكسيژن نت بودم ديروز هر جوري بود اين اكسيژن رو به ما رسوندن.
تو اين مدت هم يه بنده خدايي صفحه چله و عطر نماز رو اپديت مي كردن. اگه هم پي امي از من داشتيد كار بعضيا بوده.
الهي كه سفيد بخت بشن. (كه شدن.) بر منكرش لعنت.
و اما از يزد
سفر خوبي بود. و جاي جملگي خالي و به قول شيرازيا جاتون سبز.
تو اين سفر علاوه بر مزيت ها و خوشيها و تفريحاتي كه داشت و بهترين نوروزم بود و في الواقع امسال روزمان نو شده بود. اما بر خلاف سفرهاي قبلي با بزرگترها بيشتر وارد بحث شدم. (نه قاطي مرغا شديم يخورده تحويلمون مي گيرن و قاطي ادما حسابمون مي كنن.). موضوعات مختلف بود. گاهي من سخن گو بودم، گاهي شنونده، گاهي هم پيام بازرگاني پخش مي كردم.
اما متاسفانه جاهايي كه شنونده بودم خبرهاي خوبي نصيبم نمي شد.
بهاييت در يزد شروع به كار كرده، شروع به اموزش بچه هاي ابتدايي، راهنمايي و دبيرستان از هم كيشاي خودش كرده و در همه مدارس يكي از اونا رو قرار داده به منظور تبليغ دين بهاييت. (داخل پرانتز بگم كه در ايران بخاطر بعضي از مسايل براي هر ديني مدرسه جدايي ساخته نشده. ما بقي اقليت هاي مذهبي هم بين بچه مسلمونا درس مي خونن و فقط كتاب ديني و قرانشون فرق مي كنه.)
خوبه بدونيد كه تو يزد زردشت، يهود و فرقه بهاييت نسبتا فعال هستن.
بچه هاي فاميل مي گفتن اقليت هاي مذهبي تو مدرسه هاشون همين كتاب ديني و قران ما رو مي خونن تازه بيست هم مي گيرن. عجب!
تو يزد دو تا اتشكده مربوط به زردشتيان داريم كه فوق العاده مورد بازديد توريست ها و مهمانان نوروزي و تابستوني قرار مي گيره.
دخمه رو داريم كه باصطلاح قبرستان زردشتيان هست. به اين صورت كه در بالاي يك تپه نسبتا بزرگي چيزي شبيه قلعه كوچكي به چشم مي خوره. داخل اين قلعه دور تا دور با سنگ صندلي ساخته شده و زردشتيان اموات خود را روي اين صندليها مي نشوندن و زير چانه انها چوب دوسري رو قرار مي دادند كه ميت به حالت نشسته بمونه. بعد منتظر مي موندند تا كلاغ بياد و يكي از چشمان ميت رو در بياره. اگر چشم راست رو در مياورد بهشتي و اگر چشم چپ رو در مياورد جهنمي. بعد هم اين ميت اينقدر اونجا زير افتاب مي موند تا كاملا روغن بدنش زير نور افتاب داغ كوير گرفته و داخل حفره ميانه مي رفت و…
خلاصه در حال حاضر جلوي اين كار رو هم بخاطر مسايل بهداشتي و هم يه سري مسايل ديگه گرفته شده و زردشتيها امواتشون رو در كنار همون دخمه دفن مي كنن و بالاي سر هر كدوم يك درخت كاج مي كارن. اين مكان نه چندان ديدني هم زياد مورد استقبال قرار مي گيره.
يه جاي ديگه هم يزد داره به نام چك چك (به فتح چ) كه زردتشيها هر ساله از سر تا سر دنيا ميان اونجا و باصطلاح حاجي ميشن.
مملكتيه يزد نگو و نپرس.
قبلنا اسم يزد ايساتيس بوده. (عين خارجيا) اما بعدا ايرانيا اومدن اسمش رو عوض كردن كردنش يزد. (عين خارجيا)
يهود و بهاييت هم تا چند سال پيش چندان فعاليتي نداشتن اما چند ساليه كه فيلشون هوس هندستون كرده و خلاصه بله.
از اينكه بهاييت شروع به تبليغ دينش در مدارس كرده ناراحت نشدم. اما خيلي ناراحت شدم كه بچه مسلموناي ما خيلي از دينشون بي خبرن و متاسفانه تحت تاثير تبليغات اونا قرار مي گيرن.
يه كم پدر و مادرامون به خود بيان كه اوضاع بد جور داره ناجور ميشه.
حالا تو خود حديث مفصل بخوان از اين مجمل.
مي ترسم ادامه بدم باز بگن فلاني عنوان مطلبش رو اين قرار داد. با غرور فلان گفت و يا اينكه تيپ خاصي رو مورد خطاب قرار داد.
بگذريم.
مسئله دومي هم كه مدتها بود مي دونستم اما باز خبرهاي بدتري در اين رابطه شنيدم اين بود كه اهل تسنن (البته بعضياي زيادشون نه همشون) شروع كردن به ازدياد نسل در حالي كه شعار شيعه شده چي؟
فرزند كمتر، زندگي بهتر
تا جاييكه در بعضي از شهرهاي مرزي ايران كه نسبت 30 به 70 سني به شيعه بودن الان دقيقا برعكس شده.
چه بايد كرد؟
بازم تو خود حديث مفصل بخوان از اين مجمل
نكته بعدي هم اينكه دشمن به شدت تك به تك و عنوان به عنوان سخنراني هاي خطيب هاي شيعه در سرتاسر دنيا رو بدقت گوش مي كنه، روي نقاط منفيش مانور مي ده و …
حالا هي اين خطيب هاي ما بيان دليل بتراشن كه اگه فلان چيز رو فلان جا گفتيم بدين دليل بوده بدان دليل بوده…
يه چيز خيلي مسخره هم شنيدم:
اقا تو يكي از شهرهاي ايران اومدن يه دو تيكه گوشت كردن تو دو تا شيشه الكل، يكيش به عنوان نعوذ بالله تيكه جگر امام حسن ع و ديگري گوشت بازوي حضرت زهرا س (استغفر الله)
و مقداري خاك به عنوان خاك خانه حضرت زهرا س.
تازه خاك رو ميفروشن.
مردم هم طبق طبق ميان مي خرن.
نمي دونم چرا هر چي اين خاكه رو مي فروشن تموم نميشه. چه خونه بزرگي بوده ها.
اما گذشته از شوخي
چقدر قلب بچه مسلمون به درد مياد كه مي بينه از اينجور مسايل بين شيعه جماعت استقبال ميشه و به راحتي اين مسايل رو مي پذيرن.
اللهم اجعل عواقب امورنا خيرا
اما جداي از اين مسايل و جداي از اينكه اصالتا يزدي هستم اينو بگم كه يزدي جماعت فوق العاده مقيد به مسايل ديني و شرعي هستن.
يكي از ويژگي هاي يزد اينه كه طي سال يك روز نيست كه مجلس عزاداري ابا عبد الله الحسين در كوچه و محله اي بر پا نباشه.
در هر محله اي حداقل يك مجلس پا بر جاست.
به نماز اهميت فوق العاده اي مي دن مخصوصا نماز اول وقت. بخاطر همين وقت اذان خود به خود مساجد انبوه از جمعيت ميشه.
يزد 750 هزار نفر بيشتر جمعيت نداره ولي بدون اغراق مي گم از هر نظري كه حساب كنيد مملكتيه.
انشا الله باز هم بحث شكيات رو ادامه خواهيم داد.
و به بركت صلوات بر محمد و ال محمد
التماس دعا
يا علي