فهرست مطالب
آمار بازدیدکنندگان

يادى از شهيد نواب صفوى، از زبان علاّمه محمّد تقى جعفرى

بسم الله الرحمن الرحیم

 
يادى از شهيد نواب صفوى ، از زبان علاّمه محمّد تقى جعفرى:

 
هر دو جوان بوديم و هر دو به نوعى تهجّد و شب زنده دارى و زيارت را دوست داشتيم . در حوزه نجف در خدمت مرحوم آية ا… شيخ طالقانى (1280 – 1364 ه‍ .ق ) تلمذّ مى كرديم و از علاّمه شيخ عبدالحسين امينى ((صاحب الغدير)) (1320 – 1390 ه‍ .ق ) درس ايمان و ولايت مى آموختيم . روزى پيشنهاد كرد پياده از نجف به كربلا براى زيارت سومين پيشواى تشيع با هم حركت كنيم . موافقت كردم و بعد از ظهر يكى از روزهاى پاييزى به راه افتاديم . هوا تقريباً تاريك شده بود كه ما در راه نجف كربلا قرار گرفتيم و هنوز بيش از چند كيلومتر از شهر دور نشده بوديم كه مردى تنومند از اعراب بيابان نشين در جلومان سبز شد و با صداى خشن فرمان ايستادن داد. در نور مهتاب خنجر آذين شده اى كه مرد عرب بر كمر داشت را ديدم و يكّه خوردم ، امّا سيّد آرام ايستاد. مرد عرب با خشونت گفت : هر چه دينار داريد از جيب هايتان بيرون آورده و تحويل دهيد. من ترسيده بودم و مى خواستم آنچه دارم تحويل دهم كه ، يك مرتبه متوجه شدم شهيد نواب صفوى با چالاكى خنجر مرد عرب را از كمرش بيرون كشيده و برق آن را جلو چشمان مرد تنومند عرب نگه داشته و با قدرت نوك خنجر را نزديك گلويش قرار داده و مى گويد: با خدا باش و از خدا بترس و دست از زشتيها بشوى . من از سرعت و شجاعت سيّد حيرت زده و مات به هر دوى آنها نگاه مى كردم كه مرد عرب ما را به چادرش جهت استراحت دعوت كرد. نواب صفوى فوراً پذيرفت ، براى من تعجب آور بود به سيّد گفتم : چگونه دعوت كسى را مى پذيرى كه تا چند لحظه پيش مى خواست لخت مان كند. سيّد گفت : اينها عرب هستند و به ميهمان ارج مى نهند و محال است خطرى متوجه ما باشد. آن شب من و نوّاب به چادر عرب رفتيم و سيّد تا صبح آرام خوابيد، و من تا صبح بيدار بودم و همه اش مى ترسيدم كه مرد عرب هر دوى ما را نابود كند. سيّد نيمه شب براى نماز برخواست و با آوائى ملكوتى با خداى خويش به راز و نياز پرداخت ، و فرداى آنروز با هم عازم كربلا شديم … اين خاطره در طول پنجاه سال هميشه نوازشگر من بوده است.


 . ظهور و سقوط سلطنت پهلوى ، خاطرات ارتشبد سابق حسين فردوست ، ج 1، ص 157 و 158. 

یک نظر بگذارید


Warning: Undefined variable $user_ID in /home/etrenamaz/public_html/wp-content/themes/izidreams/izidreams/comments.php on line 201