فهرست مطالب
آمار بازدیدکنندگان

امید نا امیدان (قسمت اول)

بسم الله الرحمن الرحيم

واي از آن كوچه اي كه خلق را بيچاره کرده….

سلام!
قصه، قصه پزشك و بيمار است.

پزشك و بيماري كه بسيار متفاوت با همنامان و هم كيشان خود هستند. پزشك ما پزشك جسم نيست، روانپزشك

هم نيست،

او پزشك اعمال و رفتار است.

بيمار هم نه از نظر جسمي مريض است و نه از نظر رواني. بلكه مشكل لاينحلي دارد كه همه پزشكان از او قطع اميد كرده اند و اكنون به مطب پزشك داستان ما آمده است.
ولي چه پزشكي! چه بيماري! و چه مرضي!
قسمت اول اين سريال را نظاره گر باشيد:

نام بيمار ما احسن الخالقين است.

احسن الخالقين دچار بيماري شده است كه همه پزشكان از او قطع اميد كرده اند. همانطور كه گفته شد بيماري او نه جسمي است و نه روحي.

او دچار امراض نفساني و رذايل اخلاقي گشته است به خاطر همين هم همه اطرافيان از ترس اينكه مبادا اين مرض به انها هم سرايت كند از او دوري جسته و قطع ارتباط كرده اند زيرا كه همه بر اين باور بودند كه وي دچار بيماري خطرناكي شده است و همين امر باعث شده تا احسن الخالقين قصه ما دچار افسردگي هم بشود.

و اما نام پزشك قهار ما الله است.

احسن الخالقين از چند نفرديگر هم كه دچار اين بيماري شده بودند تحقيقاتي را به عمل مي اورد و بالاخره آدرس پزشكي را كه براي هر دردي دوايي دارد را پيدا مي كند.
با دكتر ارتباطي برقرار مي كند و قرار ملاقاتي مي گذارد. نتيجه ان شد:

هر روزي كه احسن الخالقين بخواهد و هر زماني كه او بخواهد.

احسن الخالقين در پوست خود نمي گنجيد اما جالب اينجاست كه بعد از آنكه او با پزشك صحبت كرده بود. مشكلي به مشكلاتش افزوده شد.

شك

بله! او دچار شك و ترديد شده بود.

با خود مي گفت: پزشك به اين قهاري كه همه از او تعريف مي كنند و هيچ بيماري دست خالي از مطب او بيرون نمي ايد.

پزشكي به اين معروفي، پزشكي به اين عظمت، چطور با مثل مني كه همه با من قطع رابطه كرده اند اينگونه نرم و شيرين برخورد مي كند؟

او چگونه پذيراي من گشته؟

نكند اشتباه گرفته باشم؟

نكند خودش نباشد؟

و …

و سيل حجيم اما و اگرهاست که به سوي احسن الخالقين جاري مي شود.

خلاصه صبح فجر صادق دم مطب دكتر حاضر بود. عاقبت به نشاني كه مورد نظرش بود رسيد.

مقابل در مطب ايستاد و در حاليكه از شادي در پوست خود نمي گنجيد يك بار ديگر آدرس و پلاك را چك كرد كه درست آمده باشد.

از خيلي ها شنيده بود كه هيچ بيماري بدون جواب از اين مطب بيرون نمي ايد. او هم به اميد اينكه براي بيماريش مرحمي يابد وارد مطب مي شود. يك آن اضطراب سراپاي وجودش را فرا مي گيرد.

از رفتن باز مي ايستد و نگاهي به پشت سرش مي اندازد. نظري به درب ورودي مي اندازد و مي گويد:

با دلي پر اميد از در وارد شدم يعني ميشه كه اميدم نااميد نشه.

جلوي درب اتاق مي ايستد. همينكه دستگيره در را ميگيرد صدايي او را بر سر جايش ميخكوب مي كند.

صدا: صبر كن.

براي ورود شرطي لازم است.

احسن الخالقين دستگيره را رها كرده و منتظر مي ماند تا شرط را بشنود.

صدا: شرط ورود به اتاق، درمان و بهبودي صد در صد تو اينست كه از همه قطع اميد كني. كوچكترين اميد به غير را از دل بيرون كني. همه اشياء و افراد دور و بر خود را هيچ انگاري و به علاوه باور داشته باشي كه از در سالم بيرون مي روي.

احسن الخالقين: از همه قطع اميد كردم. دل از همه بريده ام تا بدينجا رسيده ام.

صدا: ثابت كن.

احسن الخالقين: چگونه؟

صدا: با عملت. با عملت به همه اعلام كن كه همه شما را پشت سر ريختم و اكنون تنها من هستم و پزشكم.

دستهايت را تا كنار گوشهايت بالا ببر، نيت كن كه از همه قطع اميد كرده اي و به زبان آور كه تنها به من اميد داري

الله اكبر

(( تا بدينجا نحوه ورود به مطب پزشك (يا همان كلاس درس) بود. اكنون تكبيره الاحرام را گفته و به نماز مي ايستيم.))

به نظر شما كدام يك از اصول دين ما در قسمت اول سريال اميد نا اميدان ثابت مي شود؟

و حسن ختام ما يك حديث قدسي مي باشد:خداوند خطاب به پيامبرش مي گويد:اي رسول ما اگر بندگان من بدانند كه چه آغوشي براي در بر گرفتن انها باز كرده ام اما انها از من غافلند.

يا ستار العيوب!

به حق صديقه شهيده…

به حق صديقه شهيده…

به حق صديقه شهيده…

استر عيوبنا في الدنيا و الاخره

التماس دعا

يا علي

یک نظر بگذارید


Warning: Undefined variable $user_ID in /home/etrenamaz/public_html/wp-content/themes/izidreams/izidreams/comments.php on line 201