فهرست مطالب
آمار بازدیدکنندگان

نماز به اقامت حاج آخوند

بسم الله الرحمن الرحیم

پدرم عازم کاریزک گشت که هیزم بیاورد. مرا نیز چون هیچگونه تفریح و گردشی در تربت نداشتیم و دلتنگ بودیم با خود برد.
دو شب در کاریزک بودیم تا آنکه یک بار هیزم و خورجینی از بعضی لوازم خوردنی زمستانی فراهم کردند. شب دوم یک ساعت به اذان صبح مانده از کاریزک برای رفتن به تربت به راه افتادیم.
زیرا اگر می ماندیم تا آفتاب برآید یخ زمین باز می شد و راه پیمودن با الاغ در میان گل کار دشواری بود، شب بسیار سردی بود، آسمان صاف بود و ستارگان درشت و درخشان بودند. ولی سردی هوا گوش و گردن و دست و پا را می سوزاند.
دو الاغ داشتیم که یکی را هیزم بار کرده بودند و خورجین را بار یکی دیگر کرده و مرا روی آن سوار کردند.
مردی بود به نام شیخ حبیب از دوستان و مریدان پدرم تا روستای حاجی آباد که در راه کاریزک به تربت است و سه کیلومتر با کاریزک فاصله دارد همراه ما آمد و پدرم و او چون می خواستند هیزم ها را که به طرز خاصی بسته می شد بار الاغ کنند دست کشهای انبانی که در محل می ساختند به دست داشتند.
آن دو پیاده و من سوار از عمه و شوهرش که در خانه آنها بودیم و به ما کمک کرده بودند خداحافظی کردیم و به راه افتادیم. در فاصله کاریزک تا حاجی آباد پدرم همچنانکه پیاده می آمد نماز شبش را خواند و شیخ حبیب نیز با او همراهی می کرد.
چون به حاجی آباد رسیدیم صبح دمید و در آن هوای سرد و باد تند و برانی که می وزید روی آن زمین های یخ زده که بدن انسان را خشک میکرد مرحوم حاج آخوند جلو ایستاد رو به قبله و شیخ حبیب به او اقتدا کرده نخست اذان گفتند و سپس اقامه و نماز صبح رابا همان طمئنینه و خضوع و توجهی خواند که همیشه می خواند، در حالی که از چشمان من از شدت سرما اشک می ریخت و دانه های اشک روی گونه هایم یخ می بست پس از نماز، شیخ حبیب به سوی کاریزک برگشت و ما راه تربت را در پیش گرفتیم و لازم نیست که بنویسم با چه مشقت نزدیک ظهر به تربت رسیدیم.
پدرم در تربت که بود در هر مسجد که او نماز می خواند اغلب مردم متوجه شهر در آنجا جمع می شدند و به وی اقتدا می کردند. بدین سبب آن مسجد با رونق تر از مساجد دیگر می گشت و چون به سفر می رفت کسی دیگر به خیال این که آن مسجد با رونق تر است می رفت جای او را می گرفت.
پدرم وقتی باز می گشت و می دید دیگری در آن محل نماز می خواند به هر مسجد دیگر که خالی بود و امامی نداشت هر چند مخروبه و دور افتاده بود می رفت و باز آن مسجد مملو می گشت و رونق می یافت به این جهت او غالبا سیار بود و مسجد ثابتی کمتر داشت.


فضیلت های فراموش شده، ص137

یک نظر بگذارید


Warning: Undefined variable $user_ID in /home/etrenamaz/public_html/wp-content/themes/izidreams/izidreams/comments.php on line 201