فهرست مطالب
آمار بازدیدکنندگان

به مناسبت محرم: حركت كاروان اسرا از كربلا به سمت كوفه

بسم الله الرحمن الرحيم

اين شترهاي عريان و بي جهاز، براي بردن شما صف كشيده اند.

عمر سعد به سپاهش فرمان بر نشستن مي دهد و عده اي را هم مامور سوار كردن كودكان و زنان مي كند.

مردان براي سوار كردن كودكان و زنان هجوم مي آورند. گويي بهانه اي يافته اند تا به «آل الله» نزديك شوند و به دست اسيران خويش دست بيارند. غافل كه دختر حيدر، نگاهبان اين نواميس خداوندي است و كسي را ياراي تعرض به اهل بيت خدا نيست.

با تمام غيرت مرتضوي ات فرياد مي كشي:

هيچ كس دست به زنان و كودكان نمي زند! خودم همه را سوار مي كنم. همه وحشتزده پا پس مي كشند و با چشمهاي از حدقه در آمده، خيره و معطل مي مانند و در ميان زنان و كودكان، چشم مي گرداني و نگاه در نگاه سكينه مي ماني:

سكينه جان! بيا كمك كن!

سكينه چشم مي گويد و پيش مي ايد و هر دو، دست به كار سوار كردن بچه ها مي شويد. كاري كه پيش از اين هيجكدام تجربه نكرده ايد. همچنانكه زنان و كودكان نيز سفري اينگونه را در تمام عمر تجربه نكرده اند.

در ميان اين معركه دهشتزا، با حوصله اي تمام و كمال، زنان و كودكان را يك به يك سوار مي كني و با دست و كلام و نگاه، آرام و قرارشان مي بخشي.

اكنون سجاد مانده است و سكينه و تو.

رمق، آنچنان از تن سجاد، رفته است كه نشستن را هم نمي تواند. چه رسد به ايستادن و سوار شدن.

تو و سكينه در دو سوي او زانو مي زنيد، چهار دست به زير اندام نحيف او مي بريد و آنچنانكه بر درد او نيفزايد، آرام از جا بلندش مي كنيد و با سختي و تعب بر شتر مي نشانيد.

تن، طاقت نگه داشتن سر را ندارد. سر فرو مي افتد و پيشاني بر گردن شتر مماس مي شود.

دشمن براي رفتن، سخت شتابناك است و هنوز تو و سكينه بر زمين مانده ايد.

اگر دير بجنبيد دشمن پا پيش مي گذارد و در كار سوار شدن دخالت مي كند.

دست سكينه را مي گيري و زانو خم مي كني و به سكينه مي گويي: سوار شو!

سكينه مي خواهد بپرسد: پس شما چي عمه جان!

اما اطاعت امر شما را بر خواهش دلش ترجيح مي دهد.

اكنون فقط تو مانده اي و آخرين شتر بي جهاز و … يك دريا دشمن و … كاروان پا به راه كه معطل سوار شدن توست.

نگاه دوست و دشمن، خيره تو مانده است. چه مي خواهي بكني زينب؟! چي مي تواني بكني؟!

اكنون هزاران چشم، خيره و دريده مانده اند تا استيصال تو را ببينند و براي استمداد ناگزير تو، پاسخي تحقير يا تمسخر يا ترحم بياورند.

 

خدا هيچ عزيزي را در معرض طوفان ذلت قرار ندهد.

خدا هيچ شكوهمندي را دچار اضطرار نكند.

«امن يجيب المضطر اذا دعاه و يكشف السوء»

 

چه كسي را صدا كردي؟ از چه كسي مدد خواستي؟

آن كيست در عالم كه خواهش مضطر را اجابت كند؟

هم او در گوشت زمزمه مي كند كه: به جبران اين اضطرار، از اين پس، ضمير مرجع «امن يجيب» تو باش.

هر كه از اين پس در هر كجاي عالم، لب به «امن يجيب» باز كند، دانسته و ندانسته تو را مي خواند و ديده و نديده تو را منجي خويش مي يابد.

خدا نمي تواند زينبش را در اضطرار ببيند.

اينت اجابت زينب!

ببين كه چگونه برايت ركاب گرفته است. پا بر زانوي او بگذار و با تكيه بر دست و بازوي او سوار شو، محبوبه خدا!

بگذار دشمن گمان كند كه تو پا بر فضا گذاشته اي و دست به هوا داده اي.

دشمني كه به جاي خدا، هوي را مي پرستد، توان دريافت اين صحنه را ندارد.

همچنانكه نمي تواند بفهمد كه خود را اسير چه كارواني كرده است و چه مقرباني را بر پشت عريان شتران نشانده است.

همچنانكه نمي تواند بفهمد كه چه حجت الله غريبي را به غل و زنجير كشانده است…

همچنانكه نمي تواند بفهمد…

برگرفته از كتاب افتاب در حجاب

سيد مهدي شجاعي

یک نظر بگذارید


Warning: Undefined variable $user_ID in /home/etrenamaz/public_html/wp-content/themes/izidreams/izidreams/comments.php on line 201